[1] "Death or Life"
پارت 1
انگشتاشو بی وقفه روی صفحه کیبورد حرکت میداد و یه سری کلمات نامفهوم و بی معنی تایپ میکرد.
برای چند لحظه به صفحه زل زد انگار منتظر بود دستشو به سمت ماگ مشکی رنگ روی میز که تازه با قهوه پرش کرده بود دراز کرد و برش داشت یه جرعه از قهوه تلخ مزه ی توی ماگ رو نوشید ماگ روی میز گذاشت صفحه ای روی مانیتور باز شد بشکن زد و گفت : همینه ! این بار دیگه گیر افتادی
از جاش بلند شد و کت چرم روی صندلیشو برداشت و تنش کرد سوئیچ ماشینو برداشت و از اونجا رفت بیرون سوار اسانسور شد بعد از چند دقیقه به پارکینگ رسید وارد شد هوای سرد و نمناک داخل پارکینگ و نبود نور کافی اذیتش نمیکرد دیگه خیلی وقت بود به این چیزا عادت کرده به طرف جایگاه ماشینش رفت درو باز کرد و سوار ماشین شد از پاکینگ رفت بیرون
گوشی شخصیشو از تو داشبورد برداشت و منتطر موند تا روشن بشه دید 3 تا پیام براش اومده با فکر اینکه پیامک های تبلیغاتی هستن بازشون کرد ولی پیام از طرف جینا بود خواهر کوچولوش که توی مدرسه شبانه روزی درس میخوند
متن پیام : سلام جیمینا حالت چطوره ؟
راستش میخواستم بدونم میتونی بیای دیدنم میدونم سرت شلوغه ولی دلم خیلی برات تنگ شده و واقعا احساس تنهایی میکنم امیدوارم پیامم به دستت برسه .جینا.
با خوندن پیامی که جینا براش فرستاده بود قطره اشکی از چشماش پایین اومد اونم دلص برای جینا تنگ شده بود اما این مدت انقد سرش گرم کارای خودش بود که کلن فراموش کرده بود خواهری داری در جواب پیام جینا نوشت : خیلی زود میام دیدنت لطفا منتظرم باش
گوشیشو خاموش کرد و دوباره گذاشتش تو داشبورد و به راهش ادامه داد به طرف .....
شرط : 200 لایک
انگشتاشو بی وقفه روی صفحه کیبورد حرکت میداد و یه سری کلمات نامفهوم و بی معنی تایپ میکرد.
برای چند لحظه به صفحه زل زد انگار منتظر بود دستشو به سمت ماگ مشکی رنگ روی میز که تازه با قهوه پرش کرده بود دراز کرد و برش داشت یه جرعه از قهوه تلخ مزه ی توی ماگ رو نوشید ماگ روی میز گذاشت صفحه ای روی مانیتور باز شد بشکن زد و گفت : همینه ! این بار دیگه گیر افتادی
از جاش بلند شد و کت چرم روی صندلیشو برداشت و تنش کرد سوئیچ ماشینو برداشت و از اونجا رفت بیرون سوار اسانسور شد بعد از چند دقیقه به پارکینگ رسید وارد شد هوای سرد و نمناک داخل پارکینگ و نبود نور کافی اذیتش نمیکرد دیگه خیلی وقت بود به این چیزا عادت کرده به طرف جایگاه ماشینش رفت درو باز کرد و سوار ماشین شد از پاکینگ رفت بیرون
گوشی شخصیشو از تو داشبورد برداشت و منتطر موند تا روشن بشه دید 3 تا پیام براش اومده با فکر اینکه پیامک های تبلیغاتی هستن بازشون کرد ولی پیام از طرف جینا بود خواهر کوچولوش که توی مدرسه شبانه روزی درس میخوند
متن پیام : سلام جیمینا حالت چطوره ؟
راستش میخواستم بدونم میتونی بیای دیدنم میدونم سرت شلوغه ولی دلم خیلی برات تنگ شده و واقعا احساس تنهایی میکنم امیدوارم پیامم به دستت برسه .جینا.
با خوندن پیامی که جینا براش فرستاده بود قطره اشکی از چشماش پایین اومد اونم دلص برای جینا تنگ شده بود اما این مدت انقد سرش گرم کارای خودش بود که کلن فراموش کرده بود خواهری داری در جواب پیام جینا نوشت : خیلی زود میام دیدنت لطفا منتظرم باش
گوشیشو خاموش کرد و دوباره گذاشتش تو داشبورد و به راهش ادامه داد به طرف .....
شرط : 200 لایک
۷۳.۷k
۰۵ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.